نام «زهرا صدیقی همدانی»، مشهور به «ساره» را احتمالا شنیدهاید؛ زنی از جامعه LGBTQ (جامعه رنگینکمانی) که در شهریور۱۴۰۱، توسط دادگاه انقلاب «ارومیه» به همراه «الهام چوبدار» به اعدام محکوم شدهاند. پیشتر گفته میشد که آنها بهخاطر «ترویج همجنسگرایی»، «ترویج مسیحیت» و «ارتباط با رسانههای معاند» به اعدام محکوم شدهاند، اما خبرگزاری قوهقضاییه ضمن تایید حکم اعدام برای آنها اعلام کرد، که این حکم بر اساس اتهام «فساد فیالارض» از طریق «قاچاق انسان» صادر شده است. درباره الهام چوبدار تا کنون اطلاعات زیادی منتشر نشده است. از ساره تا الان، چند دقیقه ویدیو در مستند تلویزیون بیبیسیفارسی و چند ثانیه هم توسط سازمان «شش رنگ» منتشر شده است. از الهام چوبدار نیز صرفا چند ویدیو در «تیکتاک.» «ایرانوایر» در این گزارش، بر اساس ویدیوی گفتوگوی کامل ساره با «سنگر اکرایی»، فعال جامعه رنگینکمانی که در اختیار «ایران وایر» قرار گرفته، وجوه دیگری از او را بیان میکند. زنی که ضمن فعالیتهایش در عرصه جامعه رنگینکمانی، صاحب یک برند محصولات آرایشی و بهداشتی در «اربیل» عراق است و قرار بود آلبوم خوانندگیاش منتشر شود؛ مادر دو فرزند که میخواست صدای جامعه رنگینکمانی باشد و حالا زیر حکم اعدام قرار دارد.
۱۳شهریور (۴ سپتامبر ۲۰۲۲) بود که رسانهها خبر از صدور حکم اعدام برای ساره دادند. همراه با او «الهام چوبدار» هم در پروندهای مشترک به اعدام محکوم شده است.
در حالی خبر صدور این حکم اعدام منتشر و تایید شده است که ۱۰شهریور «ابراهیم رئیسی» ریيسجمهور ایران، همجنسگرایی را «زشتترین اخلاق، جاهلیت مدرن، شاخص اخلاقی پست و پلید» توصیف کرد. کلمه «جاهلیت مدرن» البته از سخنرانی شش ماه پیش «علی خامنهای» برمیآید. وقتی رهبر جمهوری اسلامی در اسفند ۱۴۰۰ (مارس ۲۰۲۲) گفته بود که در «جاهلیت مدرن» غرب «همجنسگرایی که واقعا شرمآور است» و «هرج و مرج عجیب جنسی» وجود دارد.
در خبرهای منتشر شده درباره صدور حکم اعدام، اتهام آنها «فساد فیالارض»، بهخاطر فعالیتهایشان در خصوص جامعه LGBTQ عنوان شده بود. فردای آن روز اما، خبرگزاری قوهقضاییه اعلام کرد اتهام آنها «قاچاق انسان» است.
ساره کیست؟ خانوادهاش کجا هستند؟
ساره در مصاحبهای ۴۵ دقیقهای، از خودش میگوید و زندگی و آرزوهایش. او به گفته خودش برند خوبی در محصولات آرایشی و بهداشتی به همراه خوانندهای به نام «ایبرو پولات» دارد و همراه با شریک عاطفیاش در خانه و محلهای خوب زندگی معمولی دارد. او از ازدواج قبل خود دو فرزند دارد که هر دو با خودش و همراهش، در اربیل زندگی میکردند.
ساره قرار بود مدتی بعد از ضبط این مصاحبه، نخستین آلبوم خوانندگیاش را منتشر کند. به قول خودش صدای دلنشینی دارد که دیگران هم به او پیشنهاد خوانندگی داده بودند.
او در روستایی در آذربایجان غربی [به نقل از ههنگاو شهرستان «نقده»] به دنیا آمد و درس خواند؛ منطقهای که به گفته خودش امکاناتی نداشت و به همین خاطر تفکیک جنسیتی اتفاق نیفتاده بود. دخترها و پسرها کنار هم درس میخواندند. نخستین گرایشهای همجنسخواهی در ساره از همان زمان به وجود آمد. اما بافت سنتی و مذهبی آن منطقه، آنهم چند دهه پیش پذیرای چنین گرایشی نبود.
ساره یتیم بزرگ شد. در آن جامعه سنتی، به گفته خودش چون فرزند نخست خانواده بود، نقش پسر بزرگ را برعهده داشت؛ روی زمین شخم میزد، چوپانی میکرد و تراکتور میراند. همان روزگار وقتی به مادرش از آرزوهایش میگفت، مادرش پاسخ میداد که انسان بلند پروازی است. خودش هم میگوید: «بالهای بلندپروازیام خیلی بالاست.»
ساره در روایتهایش وارد جزییات رابطه زناشویی سابق نمیشود؛ هم به این دلیل که حوزه خصوصی خود میداند و هم بهخاطر فرزنداناش. اما میگوید: «من فقط نسبت به همسرم وظیفه زن بودن داشتم؛ هیچ احساسی نداشتم. […] همسر سابقم پدر فرزندانم است. من به گذشتهام احترام میگذارم. بعد از جدایی متوجه شدم که باید به دنبال خود واقعیام بروم. برای همین ازدواجم را مثبت هم میبینم که باعث شد به دنبال خودم بروم. »
خود واقعی ساره نخستین بار برای برادرش که صمیمیترین عضو خانواده بود، آشکار شد. برادرش به قول ساره کمی مسخرهبازی درآورد، اما در نهایت ساره را با هویت جنسیاش پذیرفت. اما حکایت او با مادرش اگرچه وجه دیگری دارد، اما به نظر میرسد که خانواده او از حامیان ساره بودهاند.
«وقتی با دختری در ایران در ارتباط بودم، به خاطر کارم به ترکیه رفتم. متوجه شدم در آن زمان مادرم دم خانه آنها رفته بود و به خانواده دوستدخترم حقیقت را گفته بود. خانواده آنها هم کرد و متعصب بودند. برایمان مشکل ایجاد شد. سریع برگشتم. سه ماه با مادرم قطع رابطه بودم و اجازه ندادم فرزندانم را ببیند. خودش شیرینی گرفت و سراغ دوستدخترم رفت و از دلش درآورد. هیچکدام (اعضای خانواده) مشکلی ندارند و به پارتنرم (شریک عاطفی) واقعا احترام میگذارند.»
شاید سوالی که حالا میتواند مطرح باشد، این است که در این مدت چرا خبری از خانواده ساره نیست؟ آیا آنها تحت فشار امنیتی هستند؟ آیا بافت سنتی جامعه اجازه بروز حمایتشان را به آنها نمیدهد؟
جامعه و کلام آزارگرایانه
ساره حالا بالهای بلندپروازیاش در حبس است و از سوی مسئولان زندان هم، بدن و هویت جنسیاش مورد تحقیر قرار میگیرد. میتوان حدس زد که در زندان، میان زندانیان هم ممکن است از سوی عدهای آزار ببیند. حکم اعدامش هم صادر شده است؛ در شرایطی که او دسترسی به وکیل نداشت. حتی اگر ساره حق برخورداری از وکیل داشت، طبق قانون جمهوری اسلامی «متهمان امنیتی» در مرحله بررسی پرونده تا پیش از مرحله دادگاه، حق انتخاب آزادانه وکیل ندارند.
او در ترکیه به همراه شریک عاطفیاش زندگی میکرد. به روایت خودش حالا میتوانست آزادانه دستهای شریک زندگیاش را بگیرد و در خیابانها قدم بزند. هرچند هنوز هم به خاطر بافت سنتی که در آن قرار داشت، ناچار بود همراهش را به عنوان «دوست» معرفی کند.
از طرفی سوالهایی که معمولا از زنان همجنسگرا پرسیده میشود و برای آنها آزاردهنده است، همواره ساره را اذیت کرده است. سوالهایی مثل «دلتون چیز دیگر (اشاره به آلت جنسی مردانه) نمیخواهد؟»، «فلان قدر (پول) بگیر و جلوی ما سکس کنید، قول میدهیم دست هم نزنیم و فقط تماشا کنیم.»
اما در میان این برخوردها، نخستین ضربه روحی را از صمیمیترین دوستش متحمل میشود: «وقتی احساسم را به او گفتم به من گفت مریض هستم و باید به پزشک مراجعه کنم. ولی من مریض نبودم. خودم هم میدانستم. اما چون از او حرفشنوی داشتم، بهخاطر احترام به او هر کجا فکر کنید مراجعه کردم. رفتم روانپزشک، پزشک و … جواب نگرفتم. این احساس و گرایش با من به وجود آمده بود. الان هنوز با او دوست هستم، اما دیگر نمیتوانم هر چیزی را به او بگویم. از مردم خیلی حرفها شنیدم که چرا بعد از دو تا بچه؟»
و ادامه میدهد: «وقتی از شما درباره روابط جنسیتان میپرسند یعنی به حریم شخصیتان تجاوز کردهاند. اتاق خواب هرکس به خودش ربط دارد. اما رابطه ما ۲ ساعتاش اتاق خواب است، اما ما هم مثل بقیه انسانها با هم زندگی میکنیم. عشق میورزیم. حرف میزنیم. تفریح میکنیم. […] ما هم مثل شما آدم هستیم و دست و پا داریم. آدم فضایی نیستیم.»
ساره از شریک زندگیاش میگوید که رابطه خوبی با فرزندان او دارد، مشغول به کار است: «شاید اینجا ازدواج ما آزاد نباشد اما اذیتمان نمیکنند. اینجا نسبت به ایران خیلی بهتر است. مردم به آرامی در حال پذیرش جامعه رنگینکمانی هستند اما دولتش نه. من خودم الان محروم هستم از دیدن ایران. در ایران تر و خشک را با هم میسوزانند.»
روزگار ساره حالا به حبس زیر دست همان حکومتی رسیده که برایش حکم به مرگ دادهاند. عکسها و ویدیوهای ساره را تکهتکه شده در سناریوی صداوسیما با اتهام بزرگی مثل قاچاق انسان، به خورد افکار عمومی میدهند.
قربانی شدنمان فدای سر و یک تار موی بچههای رنگینکمانی
«روزهای سختی کشیدم. تنها بودم… همه روزهای بدم را تنها بودم. مهم این است که به خودم باور دارم و میدانم دنبال چه هستم. امیدوارم این صدا شنیده شود. خیلی از بچههای رنگینکمانی موقعیت امروز ما را ندارند. مردم اهداف ما را انتخاب میکنند، نه خودمان.»
ساره در سالهای پیش به فعالیت در حوزه آشکارسازی هویت جنسی میپرداخت و برای همین هم در این گفتوگو حاضر شده بود. خودش میگوید فعالیتهایش برای این است که دیگر کسی به ازدواج مجبور نشود، هیچکس هم ناچار به زندگی به سبکی نباشد که انتخاب خودش نیست. او فرزنداناش را «نقطه ضعف» و خانواده را «خط قرمز» خود توصیف میکند: «به خاطر بچههای خودم تا بتوانند آزاد بودن را یاد بگیرند و فردا، حق انتخاب داشته باشند.»
ساره در لایوهای اینستاگرامی افراد مختلف شرکت میکرد یا خودش برنامههای لایو داشت تا بتواند با حضور پررنگ، به آشکارسازی بیشتر ایرانیهای رنگینکمانی کمک کند؛ مثل حضور او در لایو «ندا یاسی» از چهرههای سلبریتی اینستاگرام.
ساره در گفتوگوی کاملی که «ایرانوایر» منتشر میکند، چندین بار از فعالیتهایی میگوید که برای بچههای رنگینکمانی انجام میدهد؛ اما جزییاتی از آن ارائه نمیکند.
شرکت در این گفتوگوی کامل و پخش مستند بیبیسی، دلیلی بود که ساره فکر کند دیگر نمیتواند به ایران برود و در مسیری که انتخاب کرده ممکن است «قربانی» شود که «فدای سر و یک تار موی بچههای رنگینکمانی»، اما خیال میکند جایش در اربیل امن است.
در ویدیو کوتاهی که «شش رنگ» از ساره منتشر کرده است، دیگر خبری از آن امنیت نیست و ساره میگوید بعد از پخش این مستند برای ۲۱ روز در زندان عراق بود. برای همین کردستان عراق را هم ترک کرد تا به ترکیه برسد. اما انگار مسیری که قاچاقچیان برایش انتخاب کرده بودند، توقفی پشت مرزهای ایران هم داشت. از همین رو بود که ساره در ایران بازداشت شد. او در ویدیو میگوید که اطلاعاتاش را دارند و هر لحظه ممکن است دستگیر شود.
روایت دستگیری ساره چیست؟
در اردیبهشت ۱۴۰۰، بیبیسی فارسی مستندی درباره زندگی جامعه رنگینکمانی در «اربیل» عراق منتشر کرد که در آن دقایقی از صحبتهای ساره منتشر شده است. سازمان «شش رنگ» (شبکه لزبینها و ترنسجندرهای ایرانی) در آذر۱۴۰۰ خبر دستگیری ساره را در ۵ آبان همان سال، در مرز ایران و ترکیه منتشر کرد.
در ویدیویی که این سازمان منتشر کرده است، ساره میگوید به خاطر صحبتهایش در مستند بیبیسی ۲۱ روز در زندان عراق «به جرم لزبین بودن» حبس بوده است، با کفالت آزاد شده و بعد هم فرار کرده است. او میگوید به ایران رسیده و قرار است یک ساعت دیگر (بعد از ضبط ویدیو) از مرز وارد ترکیه شود. اما او توسط نیروهای سپاه پاسداران دستگیر میشود.
در مرداد سال جاری سازمان شش رنگ از روند بررسی پرونده ساره اطلاع رسانی کرد. در آن زمان هنوز خبری از حکم اعدام نبود. بلکه گفته میشد در اتهامات ساره نه در دادگاه کیفری و نه در کیفرخواست ارسالی به دادگاه انقلاب، «مشارکت در قاچاق زنان و دختران» مطرح نیست. اما همان زمان رسانههای حکومتی از جمله «تسنیم» نزدیک به سپاه پاسداران نوشته بودند که ساره «سرکرده باند قاچاق دختران ایرانی به اربیل» است که توسط اطلاعات سپاه دستگیر شده است.
در پی این اخبار «آمنه ذبیحپور» خبرنگار امنیتی صداوسیما در گزارشی علیه ساره، عنوان کرد که او ماهها توسط «سربازان گمنام» اطلاعات سپاه تحت تعقیب بوده است. همچنین فردی به نام «علیرضا فرجادیکیا» و «کتی» سرکرده باند قاچاق زنان به اربیل عراق هستند و ساره همدست آنها بوده است. در این مستند، صداهایی هم به عنوان زنان «فریبخورده» پخش میشود که ساره را متهم میکردند «باند فساد راه انداخته بودند.»
البته این روند را پیشتر در پروندههای بسیاری شاهد بودهایم؛ یعنی فردی بازداشت میشود، رسانههای حکومتی اتهام را منتشر میکنند، صداوسیما گزارش تصویری میرود و بعد حکم آنها مطابق با همین روایتها اعلام میشود.
کمتر از دو ماه بعد از این اخبار، ساره و «الهام چوبدار» به اعدام محکوم شدند.
آرزوهای بزرگ، اعلامیههای جهانی برای نجات
گفته میشود حالا ساره در زندان از نظر روحی تحت فشار است. شش رنگ هم گفته بود که ساره پس از بازداشت توسط سپاه، برای ۵۳ روز تحت بازجوییهای شدید همراه با آزار و اذیت بوده است.
سه روز پس از انتشار خبر اعدام، ۱۶شهریور (۷ سپتامبر) سازمان حقوق بشری «ههنگاو» خبر زد که ساره، چند روز پس از آنکه توسط مسئولان زندان ارومیه جلوی دیگر زندانیان مورد تمسخر و تحقیر قرار گرفت و او را تهدید کردند به زودی اعدام خواهد شد، با خوردن قرص اقدام به خودکشی کرد.
فردای آن روز، سردبیر خبرگزاری قوهقضاییه این خبر را تکذیب کرد و مدعی شد قربانیان این باند قاچاق اقدام به خودکشی کردهاند. بنا به خبر «شش رنگ»، ساره در پی اقدام به خودکشی، به بیمارستان «رازی» منتقل شد و سپس او را به زندان بازگرداندند.
طبق اطلاع «ایرانوایر» ساره پس از اقدام به خودکشی، حال روحی و جسمی مناسبی ندارد. او با خوردن قرص اقدام به خودکشی کرده بود. در بند زنان، هر ۲۰ نفر را در یک اتاق نگه میدارند. پس از انتشار خبر اقدام به خودکشی ساره هم، نیروهای زندان تمام بند را تفتیش کردهاند و شنود کار گذاشتهاند.
این وضعیت متهمی است که در زندان مورد آزار قرار دارد. او در این گفتوگو، خودش را زنی تصویر میکند که در زندگی سختاش مدام بر زمین افتاده و دوباره بلند شده؛ دختری که بزرگترین آرزویش با تجربه زیستهاش، ساختن مدرسهای برای یتیمان است؛ مادری که بزرگترین ترساش تکرار زندگی سخت خودش برای فرزنداناش است؛ زنی که بزرگترین امیدش روزی است که پرچم رنگینکمانی در ایران برافراشته شود، حالا روزگار سختی را در بند زنان زندان ارومیه پشت سر میگذارد.
هنوز حکم اعدام ساره و الهام چوبدار که اطلاعات چندانی از او موجود نیست، به تصویب نهایی نرسیده است.
به گفته «موسی برزینخلیفهلو» حقوقدان در گفتوگو با «ایرانوایر» حکم صادر شده برای ساره به هیچوجه وجاهت قانونی ندارد؛ نه برای قاچاق انسان و نه برای ترویج همجنسگرایی، ساره را نمیتوان متهم شناخت.
از همین روی، سازمانهای حقوق بشری در تلاش هستند که با انتشار اطلاعیهها و بیانیههایی، توجه جهان را به خطر سلب حق حیات ساره جلب کنند.
در همین راستا، سازمان ملل متحد، سازمان عفو بینالملل، وزارتخارجه فرانسه، نماینده ویژه هلند در امور حقوق بشری، کمیته بینالمللی علیه اعدام، «رضا پهلوی» ولیعهد سلسله پادشاهی پهلوی و «سالی آیهان» روزنامهنگار و مجری خبر استرالیایی، از جمله سازمانها، دولتها و چهرههایی هستند که اعدام ساره و الهام چوبدار را محکوم کرده و خواستار آزادی آنها شدهاند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر